اس ام اس جوک جدید

هیچ کس تنهاییم را حس نکرد
سایه ام امشب زه تنهایی مرا همراه نیست گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی این رفیق نیمه راهم گاه هست و گاه نیست.
نويسندگان
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هیچ کس تنهاییم را حس نکرد و آدرس hamedr1994.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





تصور کنین دخترا برن جبهه جنگ:
کتی:اون دشمن رو تیر بارون کن
نه حیفه خوشکله دلم نمیاد بکشمش؛ نمیخوام
سارا:اون پسره رو بمبارون کن
نه شبیه رضا هس نمیتونم بکشمش
مهسا تفنگ ها رو پر کن
باشه؛یه لحظه وایسا موهامو ببندم
نیلو خشاب ها رو بیار
أه یه سوسک داره رو خشابا را میره
شبنم اون بسره رو بکش
وای نه نمیتونم خون ببینم
سوسن هفتیرا رو پر کن
اه دیدین جی شد ناخنم شکست!
::
::
دیشب سوار پورشه ام شده بودم
و توخیابون دور میزدم باهاش
یهو یکی پرید جلو ماشین تا خواستم ترمز کنم
پام گرفت به لحاف و پاره شد!
::
::
ﺍﻭﻟﻴﻦ ﻛﺎﺭﻯ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﭽﮕﻰ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﻳﺎﺩ ﺑﮕﻴﺮﻡ
ﻧﺎﺧﻦ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﻮﺩ، ﭼﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻝ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﺟﺰﺀ
ﻧﺎﺧﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ:|
::
::
بدترین چیز اون خنده ی اجباری برای حفظ آبرو بعد از یه زمین خوردن وحشتناکه…
::
::
دقت کردین وقتی مهمون میاد
آشغال ریزه های روی قالی چقدر به چشم میان و بزرگ میشن؟!
اصلا میان جلو سلام واحوالپرسی میکنن
::
::
تو خونه ما هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدنه
دیر که میشه لامصب بابام با شاتگان، مامانم با اره برقی انتظارمو میکشن !
::
::
رفتم الکتریکی محلمون گفتم: زنگ درمون خرابه
یاروگفت: برو میام درست میکنم
هرچی منتظر شدم نیومد
رفتم مغازش میگم چرا نیومدی؟
میگه اومدم هر چی زنگ زدم هیچکس درو باز نکرد
::
::
نشستم قلک دلمو شکوندم،تهش همش چند تا دلخوشی بود
::
::
دقت کردین !؟
این منبع موثق دهن لق‌ ترین آدمیه که تا الان دیدم :دی
::
::
اعتراف می کنم:
زمان بچگی وقتی برق می رفت روی زنگ همه همسایه ها چسب نواری می چسبوندیم
حالا شما زمان اومدن برق رو تصور کنین!
::
::
واسه فلش در میذارن که آدم گمش کنه
وگرنه چه خاصیتی داره !؟
::
::
ﻧﻤﺮﻩ ٢٠ ﻛﻼﺳﻮ: ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ!
ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻫﻮﺷﻮ ﺣﻮﺍﺳﻮ: ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻡ!
ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺷﻬﺮ ﭘﺮﻳﺎ
ﺍﻭﻥ ﻛﻪ ﺟﺎﺵ ﺗﻮ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﺳﻮ
ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭﺗﺎ ﻟُﺪﻓﻦ
::
::
امشب سر به موضوع الکی که حق با من بود با بابام حرفم شد
بابام هم میخواست معذرت خواهی کنه
هم غرورش نمیذاشت
طی یه حرکت انقلابی رفت کولر و روشن کرد !


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, ] [ 9:25 ] [ حامد رحمانیا ]
درباره وبلاگ

سلام دوستان حامد هستم از زنگارد امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد لطفا نظر یادتون نره...
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 116
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 116
بازدید ماه : 347
بازدید کل : 113785
تعداد مطالب : 325
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1